یادداشت روزانه

پنجشنبه هجدهم آبان ۱۴۰۲ ساعت 21:8 توسط معصومه حامی‌دوست |  امروز بعد از تدریس، رفتم پیاده روی و وسایل تازه حمام خریدم. انواع و اقسام لیف‌ها در طرح و رنگهای مختلف. پیرمرد فروشنده که دید توی فکرم گفت : "ارزون تر از هر جاست. " راست می‌گفت. گفتم:" توی کوک انتخاب رنگها هستم نه قیمت". چندتا اسکاچ ظرفشویی هم برداشتم و وقتی برگشتم خانه، کمی با لیف‌ رنگی‌ها هندی رقصیدم. یادداشت روزانه...ادامه مطلب

شنبه بیستم آبان ۱۴۰۲ ساعت 11:58 توسط معصومه حامی‌دوست | 

یادداشت روزانه...

یکشنبه بیست و یکم آبان ۱۴۰۲ ساعت 9:29 توسط معصومه حامی‌دوست |  صبح زود، نور خورشید مثل تخم مرغ عسلی؛ زرد و شیری و سفید از پنجره، پشت پلک‌هایم می‌لرزید و بیدارم کرد. نقاشی‌ام را که دیشب گذاشته بودم لای زباله‌ها بیرون آوردم و کاملش کردم، یک شعر از آنا اخماتوا خواندم با عنوان: میدونستم تو خواب من رو می‌بینی برای همین خوابم نمی‌بره. و سه صفحه نوشتم. یادداشت روزانه...ادامه مطلب